(23)ملاک زشتی و زیبایی!

همه میدونیم که زشتی و زیبایی کاملا نسبیه!!

اما علاوه بر نسبی بودن "حسی" هم هست!

این "حسی" بودن مربوط میشه به مواقعی که آدم خودشو تو آینه نگاه میکنه...

که براساس اون حالت و احساساتی که داره،

ممکنه با دیدن خودش فکر کنه:

"چقده خوشکل شدم من"

یا اینکه...

"چقده زشت شدم من"

مثلا وقتایی که آدم ناراحته،خسته اس،عصبانیه،استرس داره،ترسیده،بیماره و کلا تمام زمانایی که انرژی منفی بهش غلبه کرده...

اگه خودشو تو آینه نگاه کنه قطعا فکر میکنه خیلی زشته!حتی اگه خیلیم بد نباشه!

و برعکس وقتایی که خوشحاله،سرحاله،حسابی ریلکس کرده،هیجان انگیزانه اس و کلا "حالش"خیلی خوبه...

اگه خودشو تو آینه ببینه رضایت بیشتری نسبت به خودش داره!


+هفته ای که گذشت به خاطر مریضی و خستگی قیافم ریخته بود بهم و ترجیح میدادم حتی خودمو تو آینه نگاهم نکنم!تا همین امروز ظهر هم همین حسو داشتم!

اما بعد ازظهر...همینجور که اهنگ گوش میدادم(تو کجا بودی عه هلن رو:دی)از بغل آینه رد شدم...بعد مثل این برنامه ها هست که فیلمو از آخر به اول پخش میکنن،چند قدم رفته رو برگشتم و دوباره خودمو دوباره تو آینه دیدم...یه لحظه به خودم گفتم"ای جان!چرا من اینقد خوشکلم؟!:دی"

اصلا فکر نکنین تا یه ساعت بعدش داشتم جلوی آینه فیگور میومدم ها!!اصلا:دی


+خلاصه اینکه "شاد باشید تا خوشکل بمونید!"

مهرآ :) ۱ نظر

(22)برنامه ریزی

امروز بعده کلاس،هی اومدم یه درسی بخونم اما تنبلیم شد!

درسای کنکور...درسای مدرسه...امتحانا...

اصلا نمیدونستم از کجا شروع کنم!

خلاصه اینکه اعصابم خورد شد و رفتم یه اتود و دفتر آوردم که برنامه ریزی کنم!!

الانم تو بطن ماجرای برنامه ریزی ام!

به نظرم اگه کل وقت باقی مونده ی امروزمو هم بذارم روی برنامه نویسی،ضرر نکردم!

بالاخره باید واسه نه ماه برنامه بریزم...


امیدوارم خوب شه!


امیدوارم عملیش کنم!!

مهرآ :) ۱ نظر

(21)کاپیتان سابق تیم ملی:دی

مطمئنم یکی از بهترین زنگای امسالمون،زنگ زبان فارسیه:)

مستر"ع" وارد کلاس نشده شروع کرد به خوندن حافظ و سعدی و شاهنامه...


بهش گفتیم عاقا دفتری چیزی؟!

خوند"بشوی اوراق اگر هم درس مایی....که علم عشق در دفتر نباشد"


گفته بودن موقع خوندن اسما، راجع به هر اسمی یه شعری چیزی میگه...

ما هم همه منتظر بودیم ببینیم با اسممون چی یادش میاد!

منم که آخررررر لیست!و تا برسه بهم شیش ساعت طول کشید!


تا به من برسه، مستر"ع"به هر اسمی که میرسید تلفظ درستشو با ذکر مثال بهمون میگفت...

مثلا وقتی میخواست بگه ترنج در اصل تُرُنج خونده میشه،

کلی رستم و سهراب خوند تا به این بیت برسه:

"اگر تندبادی براید ز کنج    به خاک افگند نارسیده تُرُنج"


خلاصه...بعده کلی بالاخره اسم نادیا رو خوند و قاعدتا باید نوبت من میبود...

اما به جا اینکه اسمم رو بخونه گفت:

-:اینم که خواهر کاپیتان تیم ملیه...کجاس؟

و خب منم که واقعا انتظار چنین چیزیو نداشتم،

با تعجب و خنده دستمو بردم بالا و گفتم منم!!!!

نه فقط خودم، بلکه کل کلاس ، دو ثانیه منفجر شد:/


+کلا دبیر خیلی باحالیه در عین حال تدریسش هم خیلی خوبه:)

++گمونم خیلی فوتبالی نیست...منظورش کاپیتان سابق بود!:دی

مهرآ :) ۵ نظر

(20)مثل معتادا...

مامان میگه:

مثه معتادا شدی...

از وقتی از مدرسه اومدی خوابی ..

همش سرت پایینه...

هر یکم یبارم دماغتو میکشی بالا:دی


آخه سرما خوردم!!!!!

سرم درد میکنه...

صدامم گرفته تازه...


هست میگن"سرماخوردگی خر است"

دروغ میگن...سرماخوردگی گاوه...بزه...الاغه...

و هر چیز بوووقه دیگه....


+نیمکتم روبروی کولره!!!

مهرآ :) ۵ نظر

(19)اینو واسه خودم نوشتم! رمز خواستین موجوده!

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
مهرآ :)
یکی بود....هیچکس نبود..!
یه جهان خاکستری بود و یه دخترک ...
که همه آرزوش این بود که دنیاشو رنگی کنه...
دوست داشت دور خودش بچرخه...
و بخنده...
و زندگی کنه...
حالا این شما...و اینم وبلاگ دخترکی...
که شعرهاش انعکاس احساسشه...

+این نوشته ها مثل بچه های من میمونن! لطفا کپی نکنین حتی با ذکر منبع:)
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان