(5)منه "سر" در "گم"

بعضی وقتا هست که "خود" آدم با "مغز"اش قهر میکنه...

هر چقدرم که "مغز" خواهش کنه، تمنا کنه، منت کشی کنه و..و..و.."خود" از موضع اش کوتاه نمیاد...

آدم نمیدونه به پیانوی "مغز" برقصه...یا به فلوت "خود"

اینجاس که دچار یه حالتی میشه به اسم"سردرگمی"


دچار یه حالتی شدم به اسم سردرگمی...

"مغز" ام یه هدف گذاشته واسه خودش و حاظره جونشو بده واسه رسیدن بهش...

"خود"ام لم داده رو مبل...میگه به من چه...هدف "مغز"عه...خودش بهش برسه...

یه ساعتایی مغز برنده میشه...

یه ساعتایی هم خود...

البته من طرفدار " مغز"ام...ولی لشکر دونفره ی ما نمیتونه "خود" رو از خر شیطون پیاده کنه...

برام دعا کنین بتونم "خود" رو قانع کنم با "مغز" راه بیاد و منم از سردرگمی دربیام...

سردرگمی خیلی بده...دوسش ندارم:(


+عکس این پست کار "خود" عه...هر چی "مغز" بهش گفت این عکس به مطلبت نمیاد گوش نکرد که نکرد:)

مهرآ :)
نادیا(نمون)
عکس باز نمیشه:(

واسه خیلیا باز نمیشد نیمیدونم چشه!:(

Mr chapool
شما شیرازی هستید مگه که خودتون اینقد تنبله ؟ :دی
عکس باز نمیشه

شیرازی؟ نه بخدا :دی فقط خود ام یکم لجبازه!

آره متاسفانه واسه یه سریا باز نشده...البته چیز خاصی هم نیستش:)

شاذه
من بهش میگم الهام بانو :)
باهم راه میاییم :)
هم به خودم می رسم هم اون :)

الهام بانو که خیلی بچه ی خوبیه:)

تازه ماشالا ماشالا کارای ادبی و فرهنگی اش هم حرف نداره:))
ولی این "خود" من هیش کاری بلد نیس...فقط استراحت میکنه:()

BoBo
پیشنهاد میکنم یه نفر سوم، (شما یا به عبارتی دلتون!) بین اون دوتا حکمیت کنه.اگه اونم نتونست کمک کنه از بیرون کمک بگیر، واسه یه کسی که قبولش داری تعریف کن بگو اگه تو بودی چیکار میکردی!

والا تعریف کردم واسه مادر جان...پیشنهادی بهم داد که کاملا قبولش دارم و ایشالا که بتونم عملیش کنم :))

از پیشنهادتون هم ممنون...اتفاقا آشتی دادن این دوتا دقیقا کار خودم عه...یعنی "خود" ام نه ها خودم:دیییی

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
یکی بود....هیچکس نبود..!
یه جهان خاکستری بود و یه دخترک ...
که همه آرزوش این بود که دنیاشو رنگی کنه...
دوست داشت دور خودش بچرخه...
و بخنده...
و زندگی کنه...
حالا این شما...و اینم وبلاگ دخترکی...
که شعرهاش انعکاس احساسشه...

+این نوشته ها مثل بچه های من میمونن! لطفا کپی نکنین حتی با ذکر منبع:)
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان