(99)غیب گو

عصری با سر درد و گلو درد بیدار شدم...

گفتم مهم نیست نرم دکتر!

سر دردم بد تر شد...

چشمام داغ شد...

سر و صورتم شروع کرد به ذق ذق کرد...

دستام بی حس شد...

گلومو چک کردم دیدم پررر شده از دونه های بزرگ عفونی...

دیگه گفتم تا نمردم برم دکتر یه دارویی چیزی بگیرم!

 

حالا رفتم تو مطب...

بعد از پرسیدن شصت تا سوال...

و چک کردن گلوم با "چراغ گوشی"

با کمک قدرت غیب گویی که بهش اعطاء شده،

بهم گفت که سرما خوردم:)

مهرآ :)
مها :)
چون فصل عوض شده همه باید یک دور سرما بخورن:(:
من بعد یک هفته تازه امروز احساس میکنم حالم خوبه:)

عاره دیگه...تازه برای خیلی ها هم حساسیت و سرماخوردگی و همه چی قاطی شده:)))

خداروشکر:)

هـیوا .
الآن همه مریضن
حالا خوبه دکتر گلوت رو نگاه کرده
من رفتم دکتر از راه دور شرح حال گرفت و در همون حین که من داشتم میگفتم خودش برا خودش دارو نوشت:))

همممه!

اونم چون خودم گفته بودم، گفت عه پس بذار گلوتم چک کنم...و بعد گوشیشو آورد بیرون...(:
دارو نوشتن براشون حرکت استریوتایپی شده دیگه:)))))

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
یکی بود....هیچکس نبود..!
یه جهان خاکستری بود و یه دخترک ...
که همه آرزوش این بود که دنیاشو رنگی کنه...
دوست داشت دور خودش بچرخه...
و بخنده...
و زندگی کنه...
حالا این شما...و اینم وبلاگ دخترکی...
که شعرهاش انعکاس احساسشه...

+این نوشته ها مثل بچه های من میمونن! لطفا کپی نکنین حتی با ذکر منبع:)
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان