(91)تهنا تهنا
امتحانات تموم شد و همونطور که گفته بودم، فرار کردم:)
سر گرفتن کارت پرواز آقاهه آروم میگه: ببخشید خانوم، شما باردار نیستین؟
به شیکم کوچولوم نگاه کردم و حقیقتا بهم برخورد!
به هر حال، مگر اینکه اعجازی شده باشه، وگرنه من تو دو هفته ی اخیر خرما هم نخوردم حتی!
البته امکان ترکیب شدن سلول هام با خودشون و نتیجتا بکر زایی هم وجود داره، منتها من مار و خزنده نیستم!
میدونین، پرسیدن این سوال برای اولین بار طی همه ی پرواز هایی که توشون بودم، و هم زمان شدنش با اولین سفری که تنهایی دارم میرم، خیلی مشکوکه! خیلی!
اومدم اینور، مامان پرسید چی میگفت؟ گفتم میگه باردار نیستی؟!
گفت ازون آقاها هم پرسید باردارین؟ ولی منظورش چیز دیگه ای بود:))
تو هواپیما نشسته بودیم...همه چیز آروم بود و بدون تکون تکون، که یهو صدایی شبیه ترکیب صدای جاروبرقی و کولر بلند شد...یکی داد زد: هواپیمااا سوراااخ شدهههه!
همه مردن از خنده:)