(138) من مری ام و بیست و چهار ساااالمه! دوست دارم درخت یه عاااالمه🎂:)

در اصل اینطور که حساب کرده بودم قرار بود این مهر ۲۵ سالم بشه و افسردگی‌ گرفته بودم!

بعد دیدم که اوه نه من قراره ۲۴ سالم تموم بشه!

و مثل اینکه هنوز اونقدرم به سی سالگی نزدیک نشدم!

و خب فعلا خوشحالم!

 

از وقتی دانشگاه شروع شده دارم روزای پر استرس و پروداکتیوی رو‌ میگذرونم!

یکم در مرز به فنا رفتنم... هفته پیش پریود بودم... این هفته سرما خورده بودم!

ولی اوکیه...مهم اینه که ۲۴ سالم شده و از مسیری که اومدم راضیم!

دید شفاف تری نسبت به آینده دارم و امیدوارم بتونم بهتر هندل کنم بالاپایین‌های زندگی رو از این بعد!

امیدوارم کمتر نگران همه چیز باشم...و امیدوارم بیشتر به خودم اعتماد کنم!

آها و همچنین امیدوارم که بتونم هر حرفی دارم رو به آدمایی که باید بزنم و از روابط اجتماعی کمتر بترسم!

یاه...این از خلاصه هدفای سال آینده...باشد که همه رستگار شویم!

god bless us and god send us to somewhere good:)

 

 

مهرآ :)
هانی هستم
سی سالگی اصلن چیز ترسناکی که تصویر می‌کنن نیست. به نظر من از ۳۰ گذشته اینم‌ یه عدده مثل بقیه‌شون. وقتی بدونی داری چیکار می‌کنی و کجای زندگیتی دیگه اهمیتی نداره چند سالته و اگه هم ندونی که هر روزش بحرانه.

میدونین، با خود سی مشکلی ندارم ها... با انتظاراتی که به دنبالش میاد مشکل دارم... با اینکه اگر بخوای راه خودتو بری و اهمیتی به جامعه و چیزی که میخوان ندی، نیازه دوباره جنگ‌هایی که قبلا توشون پیروز شدی یا نشدی رو بجنگی... دوباره دفاع کنی از خود واقعیت بلکه بتونی حفظش کنی... بعد آرامش چی میشه پس؟ چرا همه‌اش هیاهو؟

وگرنه از لحاظ عددی که من به ۱۶-۱۷ ساله‌ها شبیه‌ام ظاهراً و با ۷۰ ساله‌ها همزاد پنداری میکنم، باطناً:))

علیــ ـرضا
تولدت مبارک باتاخیر
امیدوارم تو سال جدید زندگیت اتفاقات شیرینی رقم بخوره

آوو خیلی متشکرم... اونم با تاخیر بیشتر... مدت‌ها بود سر به بیان نزده بودم:)

متشکرم و همچنین آرزوی موفقیت‌های بسیار برای شما:))

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
یکی بود....هیچکس نبود..!
یه جهان خاکستری بود و یه دخترک ...
که همه آرزوش این بود که دنیاشو رنگی کنه...
دوست داشت دور خودش بچرخه...
و بخنده...
و زندگی کنه...
حالا این شما...و اینم وبلاگ دخترکی...
که شعرهاش انعکاس احساسشه...

+این نوشته ها مثل بچه های من میمونن! لطفا کپی نکنین حتی با ذکر منبع:)
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان