(146)نقطه امن

گفت: نقطه امنت کجاست؟

گفتم: نقطه امن؟

گفت: آره... گوشه اتاقی... کافه‌ای... چیزی... کجاست؟

***

خیلی فکر کردم...

ولی اصلا یک نقطه ساکن نرسید به ذهنم...

نه کافه... نه کتابخونه... نه پارک... نه هیج‌جای دیگه!

اصلا همه‌اش حرکت حرکت حرکت...

جاده... بزرگ‌راه... آزادراه... اتوبان...

رانندگی... فرمون... سرعت...

آهنگ... هایده... ابی... داریوش...

***

بعد فهمیدم که نقطه امنم توی ماشینه...

مردم به طناب چنگ میزنن و دنبال راه نجات میگردن، من به فرمون!

وقتایی که حالم بد ترینه... ماشینو بر میدارم میزنم بیرون... یه آهنگ "رفیق راه" هم پلی میکنم،‌ روی تکرار!

مستقیم میرم سمت بیرون شهر... نمیرم بیرون‌ها... فقط به سمتش!

همینم حس کنترل بهم میده... که نترسم... که هر چی شد، جاده بازه!

الانا دیگه چشم بسته، توی ده دقیقه، میرسم به هر خروجی‌ای... شمال... جنوب... شرق... غرب...

پایانه اتوبوسی، فرودگاه، راه‌آهن!

***

ولی هنوزم خسته‌ام...

فقط میگم خدا به خیرش کنه!

بعد از خودم میپرسم کدوم‌خدا؟ خدای کی؟ خدای چی؟

بعدشم مغزم درد میگیره...

فقط میرسونم خونه خودمو‌... میخوابم تا اطلاع ثانوی!

مهرآ :)
ملوچک ..
سفر بهترین نقطه امنه آدمه که میتونه وجود داشته باشه

واقعا لذت‌بخشه🤌

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
یکی بود....هیچکس نبود..!
یه جهان خاکستری بود و یه دخترک ...
که همه آرزوش این بود که دنیاشو رنگی کنه...
دوست داشت دور خودش بچرخه...
و بخنده...
و زندگی کنه...
حالا این شما...و اینم وبلاگ دخترکی...
که شعرهاش انعکاس احساسشه...

+این نوشته ها مثل بچه های من میمونن! لطفا کپی نکنین حتی با ذکر منبع:)
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان