(92)ضرب المثل شکنی

به نظرم یه سری سنت ها و آموزه ها هستن که اگه خدا بخواد کم کم باید تغییرشون بدیم...

 

مثلا من هیچوقت نفهمیدم چرا سکوت علامت رضاست!

من وقتی سکوت میکنم، یعنی دلم میخواد سر طرفو بشکنم ولی دارم جلوی خودمو میگیرم! یعنی سکوتم اتفاقا آخرین مرحله از نارضایتیمه!

یا مثلا خواهر وسطی وقتی سکوت میکنه، رسما منظورش اینه که ازت ناامید شده و حتی دلش نمیخواد صداتو بشنوه! 

کجای اینا علامت رضاست؟:)

 

یا مثلا یه چیز دیگه...

چون تو با بد، بد کنی...پس فرق چیست؟

یعنی خدایی مولانا، عزیز دل ها، وقتی داشته اینو می‌سروده در جریان نبوده که فرق چیست؟

فرق در ذات و درون مایه ی آدم هاست...

فرق در اینه که اگر یکی مشت زد تو صورتت، نباید بی عرضه بازی دربیاری و فقط نگاهش کنی! و عکس العمل نشون دادن به اون مشت، از تو یه آدم بد نمی‌سازه...

به جاش داره نشون میده که تو بلدی از حقت دفاع کنی و بین این همه بی‌علالتی، جلوی نابود شدن و از بین رفتن خودت رو بگیری!

به نظر من، منطقی‌تره اگر بگیم:

چون تو با بد،بد کنی...آیینه ای:)

 

آره دیگه اومدم همینو بگم و برم!

 

پی اس:

اینم بگم بعد برم...

یه موشی داریم...میاد تو فروشگاهمون، غذا و کیک و میوه و اینا برمیداره میره!

بابا چند وقت پیش فهمیده بود که یه خبراییه! چون همش گوشه گوشه‌ی فروشگاه دستمال مچاله و خرده خوراکی پیدا می‌کرد!

جالبی موشه هم این بود که حتما کنار غذاش یه دستمالم با خودش می‌برد!

قرار شد تله بگیریم و گیرش بندازیم که به اصرار من تله چسبی خریدیم بلکه سالم بگیریمش!

بعد اون اومده بود نشسته بود روی تله چسبی...بیسکوییت هاشو تا ته خورده بود و رفته بود! قشنگ جای پاهای کوچولوش روی چسب مونده بود!:)))

 

خلاصه... یکی دوماهه درگیرشیم...اونقدر که دیگه ذاتا بهش علاقه مند شدیم... غذاهای خوشمزه براش میذاریم و با ذوق از باهوشیش حرف میزنیم و اینکه چقدر با تله ها آشناست و چقدر سلیقه غذاییش خوبه:)

بابا میگه موشی که بلده آشپزی کنه، معلومه دم به تله هم نمیده!

 

اینجانب قول داده اگه زنده بگیرش، ببره واکسن و اینا بزنه براش و بیارش خونه...هر کی هم مخالفه، به من ربطی نداره:))

مهرآ :)
Shazze Negarin
هرچی دلت بخواد. حتی مار و عقرب هم دیدم یا ازدواج مارمولکا و دعوا کردنشون. دعواشون خیلی عجیب بود. عین دو تا دایناسور رو پاهای عقبشون وایساده بودن و پنجه‌هاشون رو تو هم قفل کرده بودن و جیغ می‌کشیدن. دو تا مارمولک هفت سانتی اندازه گربه صداشون بلند شده بود. اون زمونا دوربین نداشتم و الا اگر فیلمشون رو گرفته بودم الان دیدنی بود

آخ چه صحنه ای بوده این صحنه😂

اینو خوندم یه خاطره ای یادم اومد...اون زمانا که یه بچه ی معصوم بودم دوتا پروانه دیدم که چسبیدن بهم..
فکر کردم اذیت شدن یا زخمی ای چیزی ان...
جداشون کردم...رفتم اومدم دیدم دوباره چسبیدن بهم...
رفتم همه بزرگترارو صدا کردم که آخه ببینین این پروانه ها چشون شده...هی جداشون میکنم دوباره گیر میکنن بهم... 
یادم میاد کللللی خندیدن بهم اون شب😂 خودم بعد سالها فهمیدم قضیه چی بوده ... داغون شدم اصلا😂

هـیوا .
کی اذیتت کرده ؟ :))

منو؟ هیچکس:دی
فقط اخیرا کلی آدم های ناجنسو دیدم که از این شعر ها و ضرب المثل ها نابجا دارن استفاده میکنن که کار زشتیه!!

بانوچـه ⠀
یه مدت توی خونه قبلی باهاش درگیر بودم و به شدت روی اعصابم بود که همشونو گرفتیم :دی

ما که حتی نمیبینیمش...خداروشکر ضرری هم به اجناس نزده...ولی خب این که نمیشه گرفتش داره میره روی اعصابمون:)))

Shazze Negarin
ضرب المثلا که قول ندادن همه جا صدق کنن :دی
ووییی موش... اینجانب با نگهداری هر گونه ی غیرانسانی مشکل دارم. البته چون خونمون مال خیلی قدیماست، عملاً با انواع مختلفی از موجودات زندگی می کنیم و سعی می کنیم تا حد امکان مسالمت آمیز باشه :دی

دقیقا...حالا یه سریا به زور میخوان همه جا جاشون بدن:)))

چرا عاخه؟ البته مامان منم خوشش نمیاد ها! میگه وقتی میمیرن حس خیلی بدیه!:(
او او...موش و گربه یا مارمولک و اینا؟:دی

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
یکی بود....هیچکس نبود..!
یه جهان خاکستری بود و یه دخترک ...
که همه آرزوش این بود که دنیاشو رنگی کنه...
دوست داشت دور خودش بچرخه...
و بخنده...
و زندگی کنه...
حالا این شما...و اینم وبلاگ دخترکی...
که شعرهاش انعکاس احساسشه...

+این نوشته ها مثل بچه های من میمونن! لطفا کپی نکنین حتی با ذکر منبع:)
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان