(115)تولد یک نشریه
امروز بعد از نه ماه تقریبا، نشریهمون رفت برای گرفتن تاییدیهی نهایی و بعدشم انشالله انتشار...
مجله ای که من مامانش بودم رسما... نه ماه تمام، پیگیریهاش و حرص خوردنهاش گردن من بود...
هماهنگی با دفتر نشریات و تک تک بچهها و نویسندهها با من بود... این دو ماه آخرم که کل ویراست و اوکی کردن صفحهآرا و طراح جلد و مخلفات!
و امروز فهمیدم که بابای نشریه، اون کسیه که اجازه گرفتن شناسنامه و تاییدیهاش رو داره...
آپشن گرفتن تاییدیه، روی پنل من باز نمیشه!
مامان بودن واقعا سخته... علی الخصوص تو ایران!
پی اس: نشریه دو قلو بوده و فعلا قل اولش در دست انتشاره...باشد که قل دومش هم به سلامتی برسه به مرحلهی انتشار!
پی اس دو: به نظرتون الان اونقدری فرهیخته شدم که اکانت توئیتر باز کنم؟:)))
پی اس سه: من به عنوان کسی که پر از تردیدم، مدتهاست یه عادتی پیدا کردم که قبل از انجام کاری، از خواهر وسطی میپرسم: آره یا نه؟
اون میگه بر اساس حالت صدات و شناختی که ازت دارم، جواب میدم که آره یا نه... چون مشخصه از رفتارت در اون لحظه که کدوم جواب رو نیاز داری بشنوی...
کتابی میخوندم از نمیدونم کدوم نویسنده...
میگفت اگر دچار تردید شدی یه سکه بردار و بنداز هوا...
مشخص کن که مثلا اگر سر اومد فلان کار رو میکنی و اگر دم اومد بهمان کار رو...
میگفت حتی نیازی نیست نتیجه رو ببینی و بر اساس اون تصمیم بگیری!
همون زمانی که سکه داره توی هوا میچرخه، تو تصمیمتو گرفتی که میخوای نتیجه کدوم باشه و اگر به این نقطه رسیدی، باید کاری رو انجام بدی که تصمیمش رو گرفتی و خلاصه لازم هست که به خودت اعتماد کنی!
سیستم آره یا نه، در واقع برای من همون سکه است!
پی اس آخر:
به آدمی که ازدواج کرده،
و میدونی که ازدواج کرده،
و میدونی که با کی ازدواج کرده،
و اتفاقا فامیل نزدیکم هست،
منتها به کسی چیزی نگفته،
باید تبریک گفت؟؟؟