(131) نه که نیکتوفیلیا داشته باشم☄️

_فردا ادارات تا ساعت ۱۰ بازن...زود پاشو به کارات برسی

+فقط یه راه براش هست...باید شبو بیدار بمونم!

 

_فقط دنبال دلیلی که شبا تا صبح بیدار بمونی،

ساعت بدنتو بهم ریختی، اینطوری داغون میشی!

+نه ببین...من نیاز دارم شبا بیدار بمونم...باور کن!

 

 

نه که "نیکتوفیلیا" داشته باشم،

که یعنی علاقه به شب و تاریکی...

هر چند که شب هارو واقعا میپسندم،

ماه و ستاره ها و زل زدن به عمق همه چیز،

در حالی که در مغز نمیگنجه اون عظمت و اون همه زندگی...

ولی خب بازم "نیکتوفیلیا" ندارم...

فقط روزها برای تقویت خلاقیت و برنامه ریزی برای آینده، خیلی شلوغ و استرس زاست..

برای همین شبا یه تایمی رو بعد از ساعت خواب همه، بیدار میمونم...

که یکم کتاب بخونم...

فکر کنم...

برنامه‌ی فردا و فرداهارو سبک‌سنگین کنم...

روزمو آنالیز کنم و خیلی چیزای دیگه!

 

من فقط واقعا از شب بیدار موندن لذت میبرم چون سکوت بهم اجازه میده در قفس صداهای مغزمو باز کنم و بذارم آزاد باشن و تو محیط پرواز کنن...بلکه اینطوری یکم کمتر فشار خالص روی اعصاب من باشن!

 

شنیدم میگن اگه شب نبود، ما چطور هر روز بعد از روز دردناک دیگه‌ای دووم میاوردیم؟

من میگم اگه شب نبود، ما چطور روز به روز وسط شلوغیا و دویدن‌ها، کسی که هستیم و فکرهایی که داریم رو به یاد میاوردیم؟

 

پی اس: شما جغد شب هستین؟ یا چکاوک صبح؟:))

مهرآ :) ۲ نظر
یکی بود....هیچکس نبود..!
یه جهان خاکستری بود و یه دخترک ...
که همه آرزوش این بود که دنیاشو رنگی کنه...
دوست داشت دور خودش بچرخه...
و بخنده...
و زندگی کنه...
حالا این شما...و اینم وبلاگ دخترکی...
که شعرهاش انعکاس احساسشه...

+این نوشته ها مثل بچه های من میمونن! لطفا کپی نکنین حتی با ذکر منبع:)
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان