(72)سردرگم
هشدار
با احتیاط بخوانید
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
گیجم...
گیج گیج گیج گیج
از حرفام کارام پیامام تصمیمام مطمئن نیستم...
تغییر همیشه اینقدر سخته؟
جوون میکَنَم تا پا شم...
ولی مثل جوجه گنجشکی که تازه از درخت پرت شده پایین،
دوباره و دوباره کله پا میشم!
حس میکنم فضایی حرف میزنم...
براتون پیش اومده؟
هیشکیِ هیشکی نفهمه حرفتونو؟
خسته ام...
سر درگم ام.
سردرگم:[سَ دَ گُ] (ص مرکب) کنایه از سراسیمه و حیران.
چرا یکی به آدمای اطرافم نمیگه ولش کنید؟
یکم...فقط یکم...
کاش پُز و اداهاشونو بذارن برای ماهِ بعد...
قول میدم باشم و دستآورد های جدیدِ زندگیشونو ببینم و احساسِ بدبختی بهم دست بده!
ولی لطفا...الان نه!
کاش دلخوریا و توقع هاشونو عقب بندازن...
کنایه ها و تیکه هاشونو...
گِله ها و انتقاداشونو...
قول میدم بعدا همشونو بپذیرم!
ولی الان نه
این دختر تو این لحظه یه شیشه ی نازکِ پر از بغضه...
نگرانه...
دلخوره...
مظطربه...
ترسیده...
حیرانِ!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تاریخ نوشتن این متن رو که دیدم شوکه شدم...خیلی...
یازده خرداد 99 چه گذشته بر من که اینقدر یادم نیست؟
یا باید بگم بعدش چی گذشته بر من که اون تاریخ برام شده هیچی؟
زندگی سخت میگذره و تازه سخت تر هم میشه...
ولی من هر سال، پاییز که میرسه،
بوته ی فلفل و دونه ی آفتابگردون میکارم.