(76)غرقِ عمد
من همون غریقی ام که حین دست و پا زدن برای نجاتِ جونش،
به تماشاگرا اطمینان میده که شنا بلده!
_____
تا حالا تجربه ی نزدیک به غرق شدن داشتین؟ استخر؟ دریا؟
من یه بار گیر افتادم توی گردابِ یه رودخونه ی خروشان!
با عموزاده پریده بودیم توی آبی که هنوز عمق و شدتشو نسنجیده بودیم.
از شانسِ خوبمون پشتِ یه صخره ی بلند بودیم و هیچکس هم به اون تیکه دید نداشت!!
هر بار تلاش میکردم دستمو به یه جایی گیر بدم و خودمو بکشم بالا، کشیده میشدم پایین!
واقعا نمیدونم چقدر طول کشید تا عموزاده ی دیگه ای صدام رو شنید و اومد کمکمون!
ولی وحشتناک بود...علی الخصوص اینکه من اون زمان ۱۳-۱۴ سالم بود!
و وقتی عموزاده میخواست دستمو بگیره، میگفتم من میتونم...خودم میتونم...اونو بکش بالا!
_____
بعد از اون بود که فهمیدم به کدومشون میتونم اعتماد کنم و به کدومشون نه!
جالب نوشت: هر دو تا عموزاده ها امسال، دقیقا توی یه روز و یه ساعت، مزدوج شدن!
شاید بپرسین جالبیش چیه؟
ازدواج یکیشون معیار عاقلانه و بالغانه، کنار هم بودنه...دو نفر که هم رو میفهمن...درک میکنن...حمایت میکنن...و اونقدر آرامش بینشون هست که تبدیل میشن به خونه ی هم دیگه!
و ازدواج دیگری مثال بارز خامی و بچگانه عمل کردنه...دو نفر که به خاطر موقعیت پدرهاشون ازدواج کردن و تنها جایی که کنار هم لبخند میزنن توی عکس های اینستاگرامشونه...هر دو، به هیچ وجه شناختی از خودشون ندارن و در عین حال به شدت خودخواه ان!
ناراحت کننده است که به خاطر هم زمان شدن ازدواجشون، این قیاس تا آخر عمرشون باهاشون میمونه!
_____
از کجا به کجا رسیدم؟
فقط قرار بودم بگم که من محکوم به "غرقِ عمد" ام.
خودم خودم رو میندازم توی جریان های تند...
خودم خودم رو میبرم توی گرداب ها!
و هیچوقت هیچکس نیست که نجاتم بده!
حتی اگر باشه هم نمیتونه...
چون هیچکس بهتر از خودم نمیدونه چطور به اینجا رسیدم و چطور میتونم ازش نجات پیدا کنم!
ولی عجیب نیست؟ که این تقلا حس زندگی بهم میده؟