(94)از نا‌امید‌ی‌ها...از مر‌‌گ‌ها

دلمون سخته...سنگینه...

میخندیم ها...ولی زیرشون درده...

نفس هم میکشیم...ولی سرب داره انگار هوامون...

 

سگولوی محبوبم مریض که شد..

قاطی پاطی بود اوضاع خونه...

هی نرفتم پارک...هی نشد برم...

وقتی رفتم بعد دو هفته...بوی جسدش تمام اون قطعه رو گرفته بود...

خم شدم و گشتم دنبالش...با بغض، یادمه!

 زیر غار های مورتیش پیداش کردم...

موهای نرم و بلندش همونجا بود و جسم مرده اش...

سگ و آدم نداره...جسد پیدا کرده بودم...

جسم موجودی که زنده بودنش رو خوب یادم میومد...

 

دو ساله...نه بیشتره...هر بار که از اون قسمت پارک رد میشم، بوی مردار میپیچه تو دماغم...

حالت تهوع و بغض...

 

میخوام بگم این مغز یادش میمونه...

تصویر هایی رو که دیده و ندیده...

صداهایی رو که شنیده و نشنیده...

بوهایی رو که بوییده و نبوییده...

 

توی د‌ا‌نشگا‌ه، صدا‌ی جیغ‌ و داد میشنوم این روزا...

جیغ‌ و داد کسایی که ندیدمشون حتی...ولی کبا‌به دلم براشون...

 

توی خیا‌بو‌نا‌، بو‌ی تند‌ گا‌‌‌‌‌‌‌ز اشک‌‌‌‌‌آ‌‌‌و‌‌‌‌‌ر میاد...

حتی میسو‌ز‌ه چشما‌‌‌م...گلو‌‌م...

 

خفگی

 

درد

 

بغض

 

بغض

 

بغض

 

 

ا‌‌‌مید‌ی به ‌‌‌فر‌‌‌د‌‌‌ا هست؟

 

چون به این ر‌و‌زا‌‌‌ نیست...

به موندن‌ تو‌ی بد‌‌‌‌‌ن بر‌‌‌ا‌‌‌ی این جو‌‌‌‌نا نیست...

مهرآ :)
هـیوا .
😒😒

:((

ملوچک ..
امیدی به فردا نیست:)
حداقل واسه ماها دیگ نیست،هرچی هم زور بزنیم میرسه به بعد از ما

همین که برسه به یه جایی...به یه کسی...همینم خوبه باز...

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
یکی بود....هیچکس نبود..!
یه جهان خاکستری بود و یه دخترک ...
که همه آرزوش این بود که دنیاشو رنگی کنه...
دوست داشت دور خودش بچرخه...
و بخنده...
و زندگی کنه...
حالا این شما...و اینم وبلاگ دخترکی...
که شعرهاش انعکاس احساسشه...

+این نوشته ها مثل بچه های من میمونن! لطفا کپی نکنین حتی با ذکر منبع:)
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان