(96)مومنتو

ارزش یه سری لحظات رو باید دونست و شناخت و قدردانی کرد.

 

الانی که خسته و چپه روی تختم دراز کشیدم و به اومدن فردایی فکر میکنم که پیش بینی میشه خیلی پر ماجرا باشه،

و پنجره ی نیمه بازی که باد خنک پاییزی رو توی اتاقم راه داده،

و کاج های کوچیک آویز شده از سقف که توی باد آروم میچرخن،

و کتاب پی دی افی که منتظره بعد یه استراحت کوتاه دوباره سراغش برم،

و سرفه های بد طور خواهر کوچیکه توی خواب که غده ی نگرانی هامو غلغلک میده،

همراه با احساس غم و غروری که از شنیدن ماجرایی درَم جوش میزنه،

همه ی این ها، لحظه ای رو ساختن...

 

و این لحظه هر چقدر سخت، برام دلپذیره!

باید ارزش دلپذیری های کوچیک زیرپوستی رو بیشتر بدونم!

مهرآ :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
یکی بود....هیچکس نبود..!
یه جهان خاکستری بود و یه دخترک ...
که همه آرزوش این بود که دنیاشو رنگی کنه...
دوست داشت دور خودش بچرخه...
و بخنده...
و زندگی کنه...
حالا این شما...و اینم وبلاگ دخترکی...
که شعرهاش انعکاس احساسشه...

+این نوشته ها مثل بچه های من میمونن! لطفا کپی نکنین حتی با ذکر منبع:)
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان