(96)مومنتو
۳۰ مهر ۰۱ / ۰۳:۵۷
ارزش یه سری لحظات رو باید دونست و شناخت و قدردانی کرد.
الانی که خسته و چپه روی تختم دراز کشیدم و به اومدن فردایی فکر میکنم که پیش بینی میشه خیلی پر ماجرا باشه،
و پنجره ی نیمه بازی که باد خنک پاییزی رو توی اتاقم راه داده،
و کاج های کوچیک آویز شده از سقف که توی باد آروم میچرخن،
و کتاب پی دی افی که منتظره بعد یه استراحت کوتاه دوباره سراغش برم،
و سرفه های بد طور خواهر کوچیکه توی خواب که غده ی نگرانی هامو غلغلک میده،
همراه با احساس غم و غروری که از شنیدن ماجرایی درَم جوش میزنه،
همه ی این ها، لحظه ای رو ساختن...
و این لحظه هر چقدر سخت، برام دلپذیره!
باید ارزش دلپذیری های کوچیک زیرپوستی رو بیشتر بدونم!