گشت گرداگرد مهر تابناک ، ایران زمین
روز نو آمد و شد شادی برون زندر کمین
ای تو یزدان ، ای تو گرداننده ی مهر و سپر
برترینش کن برایم این زمان و این زمین
خروستون خیلی مبارک![]()
+عاقا از پشت صحنه میگفتن نگو بالکن، بگو تراس![]()
++ببخشید خیلی سر وقت شد![]()
سلام...سلامی به محکمیِ طناب عشق و دوستی بین قلب زندانی های اِوین:)
دیگه تقریبا همه جا تعطیل شده و کم کم، کم کم داریم به نوروز نزدیک میشیم!
به قول فرشید امین:
از نَوَّد و پَنج هیچّی دیگه نمونده باقی اون رفته منو کاشته تو این خونه تِکانی!
ما که تا دیروز مدرسه میرفتیم...هیش نقشی هم تو خونه تکوندن نداشتیم:دی
هر چقدر به معاونامون گفتیم بابا ما پارسال تا 18 اُم اومدیم مدرسه، دیگه بسمونه، بذارین بریم خونه، گوش نکردن که نکردن...بی ادبا!:|
اما امروز پیچوندیم و نرفتیم...به نوعی خودمون خودمونو تعطیل کردیم:)
مامان جانم گیرمون آورد و تا جا داشت کار ریخت رو سرمون!!
خدا رحم کنه به من این چهار پنج روز قبل عید:((
حالا بخش جالب ماجرا اینه که دیروز اومدم خونه، میبینم به عنوان مجرم "صدا سفید" دارن میبرنم اِوین!
حالا خدارشکر شاکی اجرای حُکمِمونو گذاشت گردنِ خدا و بی خیالِمون شد وگرنه مجبور بودیم از سلول انفرادی شماره 335، بخش زندانیانِ "اختلال گرِ در دین" عید رو تبریک بگیم بهتون!!
میدووونم...میییدووونم در جریان این چیزایی که میگم نیستید....
من هم حوصله ندارم تایپ کنم...
پس یه مختصر توضیحی میدم و دیگه بقیشو تو وب "سناتور تِد" بخونید خودتون...(لینکش)
طبق یک قرار بلاگرانه، قرار شد که نوروز امسال،من و یه گروه از بچه های باحالِ بَیان، تبریک صمیمانۀ خودمون رو همینجا و با صدای خودمون بهتون تقدیم کنیم:)
امیدوارم بتونیم یه کار فوق العاده انجام بدیم;)
قرارِ ما: 30اُم اسفند ماهِ سالِ 95، ساعتِ 9:00 شب، همینجا:)))
+اینم شکایت شاکی عزیزمون...ینی عاشقتم که اینقد خندوندی منو!!!:))))
"متن گزارش این مطلب(قرار به وقتِ نوروز + اعلامِ زمانِ قرار و غیره)
از:words-gray.blog.ir
به پلیس فتا:
سلام.وبلاگی یک مطلب منتشر کرده که در آن از دختران و پسران خواسته صداشون رو ضبد کنند بذارن.
تحت عنوان امر به معروف و نهی از منکر حتی گوشزد کردم که طرحت واقعا بی حد و مرزی رو بین ارتباط کلامی دختر و پسر به حد اعلا میبره
اما پیامم پاک کرد.وبلاگش :
www.words-gray.blog.ir
.
.
.
.
این خبر رو به همه کسانی که در این قضیه اعلام کردند که شرکت می کنند فرستادم نه تنها برای شما."
السلام علیکم با ایها البلاگر:)
بذارین همین اول بگم که این پست "شاید" آخرین پست این وبلاگ باشه!
ولی "آخرین پست" بودنِ این پست به معنای پایانِ "پاییز پر رنگ" و "مهرآ" نیست قطعا...
اصلا "شاید" هر از چند گاهی پستَک(پست کوچیک:) ای یا جمله ای یا شعری از اینجانب اینجا منتشر بشه...
البته "شاید"...هیچ چیزی قطعی نیست....
به هر حال کنکور و امتحان نهایی شتر هایی اند که در خونۀ هر دانش آموزی میشینند...
منم به تبع از این شتر های دوستداشتنی در امان نیستم دیگه...
با وجود اینکه مطمئنم درک میکنید این موضوع رو...
اما بازم طلب پوزش فراوان دارم:)
و اینکه، دعا کنید برام!^^
+مهرآ فینگیل را کلی مسخره کرد...بیایید مثل او نباشیم!
وگرنه خدا چنان با چوبش میزند پس کلّه مان که با صورت پخش زمین شویم! پوست زانویمان هم اندازه یه کف دست کنده شود!
میسوزه زانوم خب!:////
+امشب سرِ کلاس، در حال دادن آزمون بودیم که برقا "جوووف" رفت! ما هم اجباراً چراغ موبایلا رو روشن کردیم... نونا برگشته میگه "خب حالا که فضا رمانتیک شده راحت تر حل میکنید سوالارو!":|
+نظرات این پست بدون تایید ثبت میشن و تو اولین فرصت هم جوابشون میدم...عاخه میترسم شیطونه گولم بزنه و بیام هی سر بزنم^^
+در نهایت اینکه...خیلی مرسی که تا اینجا همراهم بودین...و امیدوارم هنوزم همراهم بمونید...من بر میگردم...قول قول قول{چشمک}