از همه چیز و همه جا...
پیش نوشت:
اینطور یاد گرفتیم که تا از چیزی مطمئن نیستیم، حرفی نزنیم!
بدون سند و مدرک،
بدون تحقیقات قبلی،
بدون تاییدیهی صحت قضیه!
رسم دادگاه رو پیشه کردیم انگار،
و این چقدر سخت میکنه زندگی هامون رو...
بیگانه نوشت:
به نظرم جهان بینی انسان، افکارش، اعتقاداتش...
به آدم های اطرافش شبیه و وابسته است!
اگر که تنها از آدم های اطرافش ایده بگیره،
و اگر فقط با آدم های اطرافش در ارتباط باشه!
ولی الانی که اینترنت هست و ارتباطات درون سیاره ای راحته،
خیلی عامل های فرا تری روی افکار و اعتقادات آدم موثر میتونه باشه!
و البته این عوامل هم اونقدر زیاد و متنوع و گسترده هستن که امکان هم عقیده بودن آدم هارو خیلی خیلی پایین تر آورده!
من فلان کتابو میخونم و ایده هایی در ذهنم شکل میگیره!
تو بهمان کتابو خوندی، ایده های متفاوتی ازش میگیری!
من فلان فیلم رو دیدم و موضوعش رو پسندیدم و ازش چیز یاد گرفتم!
تو بهمان فیلم رو دیدی، چیزای کم یا زیاد مختلفی ازش یاد گرفتی!
اصلا چقدر پیش میاد فیلمی که تو دیدی رو یکی دیگه هم دیده باشه؟ اگه فیلمه اونقدرا معروف نباشه چی؟
چند بار شده کتابی که خونده باشی رو دست کسی ببینی؟ چقدر کتاب هایی که میخونی رو به بقیه معرفی میکنی؟
میخوام بگم احتمالش کم هست...اما برای هر کس به خودش بستگی داره!
مثلا من...بیگانهی دو عالمم اینجا...اونجا...همه جا...
حس میکنم تو دنیای دیگه ای زندگی میکنم...دنیایی متفاوت از دنیای هم کلاسی ها و هم محله ای ها و حتی فامیل هام!
من طبیعتا برای خودم عقیده و افکاری دارم...
اما حس میکنم همه توی حباب هایی دسته به دسته نشسته ان...با افکاری نسبتا به هم شبیه تر...
و حرف های من قطعا سوزنی برای ترکوندن این حباب ها میشه!
حتی جونی ندارم که پاشم و حباب هارو یکی یکی بترکونم!
پس فقط افکارم رو میذارم تو کیفم و راه خودمو میرم!
و همونطور که به یه سری ها توصیه کردم که: راه بازه و جاده دراز (برای بیرون رفتن از زندگی و زاویه دیدم)
دقیقا همونطور با کوله بارم از زندگی هاشون کنار میکشم!
با این توصیفات...
باشد که رستگار شویم!
و البته آدم های هم فکر خودمون رو پیدا کنیم!